خلاصه نویسی

خلاصه نویسی

کتاب قصه نویسی دکتر رضا براهنی،مدرن ترین کتاب تالیفی در باب قصه و نگارش آن در زبان فارسی است،با وجود اینکه حالا نزدیک به پنج دهه از چاپ نخست آن می گذرد،نو گرایی و تازگی مطالب آن حیرت انگیز است.قصه نویسی از کتاب های شگفت روزگار ماست و سرگذشت چاپ های آن و فواصل ناخواسته ای که در چاپ کتاب پیش آمد از سرگذشت های حیرت آور کتاب در ایران است.
از متن نوشته شده در پشت کتاب
هدف از ساخت این وبلاگ ارائه نکاتی از این کتاب است تا هم به مولف وفادار باشد و هم مخاطبان بتوانند از آن بهره ببرند.
مشخصات کتاب:
قصه نویسی
رضا براهنی
انتشارات نگاه.۱۳۹۳
چاپ چهارم
تعداد صفحات:۶۸۰
شامل شش بخش
پنجاه و سه فصل
شروع خواندن کتاب:۱۳۹۵/۴/۱۱

بایگانی
فصل ششم:
گرترود استاین:"بر حسب کشفی که خواهی کرد،به نوشتن فکر کن،خلاقیت باید در فاصله قلم و کاغذ صورت گیرد نه قبل از آن به صورت اندیشه ای و نه بعد از آن به صورت شکل دادن مجدد.
البته ممکن است قبلا به صورت اندیشه ای وجود داشته باشد ولی نمی تواند به صورت تفکر دقیق وجود داشته باشد.اگر باشد،خود به خود خواهد آمد و اگر تو بگذاری بیاید و اگر تو از خود چیزی داشته باشی،دستخوش یک شناخت آفرینش ناگهانی خواهی شد نخواهی فهمید که چگونه بود و حتی نخواهی فهمید که چگونه هست ولی اگر از قلم بیرون بیاید و از تو بیرون بتراود آفرینش انجام خواهد گرفت ...تو نمی توانی برگردی به رحم مادر تا بچه را شکل بدهی.بچه آن جاست و خود به خود ساخته می شود و به طور کامل متولد می شود و نوشته نیز این گونه است.تو آن را ساخته ای،تو آن را احساس کرده ای ولی آن خود به خود به وجود آمده است و شناخت آفرینش یعنی همین که گفتم".---->درباره قصه نویس است.  
ارسطو شش عنصر را برای تراژدی بیان می کند:
۱.طرح و توطئه ۲.اشخاص ۳.اندیشه ها ۴.بیان ۵.آواز ۶.صحنه سازی
به غیر از دو عنصر آخر تمام عناصر نام برده در تراژدی برای قصه نیز صدق می کند.
وجوه اشتراک قصه و تراژدی:
#طرح و توطئه#وجود شخصیت(کاراکتر)#انجام عمل و داشتن اندیشه#یکپارچگی(آغاز،وسط،انجام داشته باشد)#اوج#گره افکنی#گره گشایی#برگشتن بخت قهرمان

گره افکنی---->حوادثی که خواننده را در برابر گره هایی که آدم های قصه با آن ها رو به رو خواهند شد،قرار می دهد.
گره گشایی---->همین که بخت از شخصیت برگردد یا بر عکس به آن برگردد،گره گشایی شروع می شود.
زمان،مکان،سیر حوادث---->هم در نمایشنامه و هم در قصه باید نوعی وحدت بین این عناصر حفظ گردد.
نقاط افتراق:
تراژدی با تمام حقیقت سرو کار ندارد بلکه قسمت هایی از واقعیت انتخاب شده و به شکلی هنرمندانه به یکدیگر وصله و پینه می شود و در نتیجه چیزی یکپارچه به وجود می آید.به همین دلیل تراژدی شکل مستحکم تری دارد و در آن قالب مهم است.
قصه چیزی جز ادامه محتوا نیست و قالبش همان روال جهانبینی قصه نویس است.قصه با فرم کاری ندارد،بلکه الگوی بینش نویسنده است که حرکت محتوی را مشخص می کند.
تراژدی به حقایق دور از هم،وحدت می دهد به همین دلیل اثر آن فوری شدید و فشرده است در حالی که اثر قصه در طول مدت بیشتری اتفاق می افتد.
بزرگترین خصوصیت تراژدی این است که ما هنگام تماشای آن،هویت خود را از دست می دهیم و هویت قهرمان تراژدی را عاریه می گیریم.گمان می کنیم که در روی صحنه نه فقط مسائل حیاتی قهرمان ها،بلکه مسائل اساسی زندگی ما حل و فصل می گردد.
ارسطو معتقد است که تراژدی با حقایق (از نوع مطلق)جهانی سرو کار دارد.در حالی که از نظر قصه نویس حقیقت بستگی به موقعیت زمانی و مکانی اعمال  و اشخاصی که آن عمل را انجام می دهند،دارد و با تغییر موقعیت،تغییر ماهیت می دهند.
در قصه سرنوشت بر اساس علت و معلول در حال ساخته شدن است.
تراژدی از جبر سرنوشت و قصه از اختیار به وجود می آید.
تراژدی بیشتر ماورالطبیعی در حالی که قصه طبیعی است.
نویسنده تراژدی درباره چیزی از پیش تعیین شده،می نویسند و تنها به آن فرم می دهد.در صورتی که قصه نویس هنگام نوشتن حتی خودش هم از آینده قهرمان هایش چندان اطلاعی ندارد،او گرچه از اجتماع و قهرمان ها الگو برداشته ولی در واقع در حال آفریدن قهرمان هاست.  
 پایان بخش اول
فصل هفتم:
قصه اجتماعی ترین شکل ادبی است.
فصل هشتم:
هنر در شکل دادن،در جهت دادن و در منطق دادن است.
عبارت است از مفهوم بخشیدن به تجربیات،حوادث و یادهای بی مفهوم و هنر قصه نویسی گرفتن دانه های حوادث،معنی دار کردن و تسبیح کردن آن ها بر روی نخی از طرح و توطئه داستانی است.
هنر عبارت از بیرون کشیدن حوادث از گمنامی و بی دلیلی و بی معنایی و بخشیدن طرح و الگویی هنرمندانه به آن حوادث است.
ما همه در وسط زندگی زیست می کنیم و بی دلیل بودن حوادث و بی هدف بودن و از هم گسیخته بودن اعمال ما،شاید از همین جا ناشی می شود.
هنر کوششی است انسانی تا بشر با حاکم کردن نظامی بر این پراکندگی،زندگی خود را مفهومی منطقی و عاطفی بدهد و در واقع بکوشد تا خود را از این دام چاله وسط میدان زندگی نجات دهد و به آغاز و پایانی تجربی و آزموده شده دست یابد.
قصه تقلید مو به مو از زندگی نیست،بلکه تقلیدی است که دید فکری و عاطفی قصه نویس بر آن کارگر شده.
قصه نویس،از زمان زندگی،آن چه را برای قصه خود لازم است انتخاب می کند و بقیه را به دور می ریزد.مثلا ممکن است سی سال را در یک صفحه شرح دهد و صحنه قتلی را در بیست صفحه بنویسد.
او زمان را بر حسب ارزش فکری و عاطفی حوادث می سنجد.تمام قصه نویس ها و منتقدان قصه در این مسئله اتفاق نظر دارند که"هیچ قصه ای را بدون زمان نمی توان نوشت".
شعر حالتی ساکن و ثابت دارد،قصه همیشه دینامیک و متحرک است.
قصه الگویی دارد که بر اساس جهان بینی نویسنده و برداشت او از وقایع خاص زندگی و دید نویسنده درباره زمان سرچشمه می گیرد.از این نظر می توان گفت دنیای داستایوفسکی،هم دنیای ذهن اوست و هم دنیای مسکوی قرن نوزدهم،دنیای دیکنز هم دنیای ذهن خود اوست و هم دنیای لندن قرن نوزدهم.