خلاصه نویسی

خلاصه نویسی

کتاب قصه نویسی دکتر رضا براهنی،مدرن ترین کتاب تالیفی در باب قصه و نگارش آن در زبان فارسی است،با وجود اینکه حالا نزدیک به پنج دهه از چاپ نخست آن می گذرد،نو گرایی و تازگی مطالب آن حیرت انگیز است.قصه نویسی از کتاب های شگفت روزگار ماست و سرگذشت چاپ های آن و فواصل ناخواسته ای که در چاپ کتاب پیش آمد از سرگذشت های حیرت آور کتاب در ایران است.
از متن نوشته شده در پشت کتاب
هدف از ساخت این وبلاگ ارائه نکاتی از این کتاب است تا هم به مولف وفادار باشد و هم مخاطبان بتوانند از آن بهره ببرند.
مشخصات کتاب:
قصه نویسی
رضا براهنی
انتشارات نگاه.۱۳۹۳
چاپ چهارم
تعداد صفحات:۶۸۰
شامل شش بخش
پنجاه و سه فصل
شروع خواندن کتاب:۱۳۹۵/۴/۱۱

بایگانی

ریشه های تاریخ و ادبیات از یک نظر یکی است.سلف هر دو،اسطوره و الگوهای اساطیری است؛منتها ادبیات،پس از انشعاب از اسطوره با حفظ منطق اسطوره سازی راهی جدا از اساطیر در پیش گرفت و تاریخ پس از پیدایش،بلافاصله الگوهای اساطیری را از اسطوره به عاریه گرفت و در ساختمان اجتماعی و حکومتی شکلی ابدی بدان ها داد.ساختمان و سازمان اداری"المپ"،جایگاه خدایان،اگر از یک سو با تصور انسان مذهبی از سازمان اداری عرش خداوندی و ملائکه مقرب پهلو می زند،از سوی دیگر با سازمان های حکومتی تاریخ همسایگی دارد.

استاندال گفته است:"شرط مورخ بودن آن است که انسان،قدرت آفریدن نداشته باشد"ولی قصه نویس به عنوان آفریننده زندگی،دست در مسیر حوادث می برد و با قدرت تخیل هرگونه تغییری را که لازم دید،می دهد و نظام هنری را جانشین آشفتگی زندگی می سازد.

وسایل و تدبیری که قصه نویس در اختیار دارد،به او این اجازه را می دهند تا در دورانی که مورخ و ژورنالیست،به عللی سکوت اختیار کرده اند،از خود مسئولیت نشان دهد.

فصل ششم:
گرترود استاین:"بر حسب کشفی که خواهی کرد،به نوشتن فکر کن،خلاقیت باید در فاصله قلم و کاغذ صورت گیرد نه قبل از آن به صورت اندیشه ای و نه بعد از آن به صورت شکل دادن مجدد.
البته ممکن است قبلا به صورت اندیشه ای وجود داشته باشد ولی نمی تواند به صورت تفکر دقیق وجود داشته باشد.اگر باشد،خود به خود خواهد آمد و اگر تو بگذاری بیاید و اگر تو از خود چیزی داشته باشی،دستخوش یک شناخت آفرینش ناگهانی خواهی شد نخواهی فهمید که چگونه بود و حتی نخواهی فهمید که چگونه هست ولی اگر از قلم بیرون بیاید و از تو بیرون بتراود آفرینش انجام خواهد گرفت ...تو نمی توانی برگردی به رحم مادر تا بچه را شکل بدهی.بچه آن جاست و خود به خود ساخته می شود و به طور کامل متولد می شود و نوشته نیز این گونه است.تو آن را ساخته ای،تو آن را احساس کرده ای ولی آن خود به خود به وجود آمده است و شناخت آفرینش یعنی همین که گفتم".---->درباره قصه نویس است.  
ارسطو شش عنصر را برای تراژدی بیان می کند:
۱.طرح و توطئه ۲.اشخاص ۳.اندیشه ها ۴.بیان ۵.آواز ۶.صحنه سازی
به غیر از دو عنصر آخر تمام عناصر نام برده در تراژدی برای قصه نیز صدق می کند.
وجوه اشتراک قصه و تراژدی:
#طرح و توطئه#وجود شخصیت(کاراکتر)#انجام عمل و داشتن اندیشه#یکپارچگی(آغاز،وسط،انجام داشته باشد)#اوج#گره افکنی#گره گشایی#برگشتن بخت قهرمان

گره افکنی---->حوادثی که خواننده را در برابر گره هایی که آدم های قصه با آن ها رو به رو خواهند شد،قرار می دهد.
گره گشایی---->همین که بخت از شخصیت برگردد یا بر عکس به آن برگردد،گره گشایی شروع می شود.
زمان،مکان،سیر حوادث---->هم در نمایشنامه و هم در قصه باید نوعی وحدت بین این عناصر حفظ گردد.
نقاط افتراق:
تراژدی با تمام حقیقت سرو کار ندارد بلکه قسمت هایی از واقعیت انتخاب شده و به شکلی هنرمندانه به یکدیگر وصله و پینه می شود و در نتیجه چیزی یکپارچه به وجود می آید.به همین دلیل تراژدی شکل مستحکم تری دارد و در آن قالب مهم است.
قصه چیزی جز ادامه محتوا نیست و قالبش همان روال جهانبینی قصه نویس است.قصه با فرم کاری ندارد،بلکه الگوی بینش نویسنده است که حرکت محتوی را مشخص می کند.
تراژدی به حقایق دور از هم،وحدت می دهد به همین دلیل اثر آن فوری شدید و فشرده است در حالی که اثر قصه در طول مدت بیشتری اتفاق می افتد.
بزرگترین خصوصیت تراژدی این است که ما هنگام تماشای آن،هویت خود را از دست می دهیم و هویت قهرمان تراژدی را عاریه می گیریم.گمان می کنیم که در روی صحنه نه فقط مسائل حیاتی قهرمان ها،بلکه مسائل اساسی زندگی ما حل و فصل می گردد.
ارسطو معتقد است که تراژدی با حقایق (از نوع مطلق)جهانی سرو کار دارد.در حالی که از نظر قصه نویس حقیقت بستگی به موقعیت زمانی و مکانی اعمال  و اشخاصی که آن عمل را انجام می دهند،دارد و با تغییر موقعیت،تغییر ماهیت می دهند.
در قصه سرنوشت بر اساس علت و معلول در حال ساخته شدن است.
تراژدی از جبر سرنوشت و قصه از اختیار به وجود می آید.
تراژدی بیشتر ماورالطبیعی در حالی که قصه طبیعی است.
نویسنده تراژدی درباره چیزی از پیش تعیین شده،می نویسند و تنها به آن فرم می دهد.در صورتی که قصه نویس هنگام نوشتن حتی خودش هم از آینده قهرمان هایش چندان اطلاعی ندارد،او گرچه از اجتماع و قهرمان ها الگو برداشته ولی در واقع در حال آفریدن قهرمان هاست.  
 پایان بخش اول
فصل هفتم:
قصه اجتماعی ترین شکل ادبی است.
فصل هشتم:
هنر در شکل دادن،در جهت دادن و در منطق دادن است.
عبارت است از مفهوم بخشیدن به تجربیات،حوادث و یادهای بی مفهوم و هنر قصه نویسی گرفتن دانه های حوادث،معنی دار کردن و تسبیح کردن آن ها بر روی نخی از طرح و توطئه داستانی است.
هنر عبارت از بیرون کشیدن حوادث از گمنامی و بی دلیلی و بی معنایی و بخشیدن طرح و الگویی هنرمندانه به آن حوادث است.
ما همه در وسط زندگی زیست می کنیم و بی دلیل بودن حوادث و بی هدف بودن و از هم گسیخته بودن اعمال ما،شاید از همین جا ناشی می شود.
هنر کوششی است انسانی تا بشر با حاکم کردن نظامی بر این پراکندگی،زندگی خود را مفهومی منطقی و عاطفی بدهد و در واقع بکوشد تا خود را از این دام چاله وسط میدان زندگی نجات دهد و به آغاز و پایانی تجربی و آزموده شده دست یابد.
قصه تقلید مو به مو از زندگی نیست،بلکه تقلیدی است که دید فکری و عاطفی قصه نویس بر آن کارگر شده.
قصه نویس،از زمان زندگی،آن چه را برای قصه خود لازم است انتخاب می کند و بقیه را به دور می ریزد.مثلا ممکن است سی سال را در یک صفحه شرح دهد و صحنه قتلی را در بیست صفحه بنویسد.
او زمان را بر حسب ارزش فکری و عاطفی حوادث می سنجد.تمام قصه نویس ها و منتقدان قصه در این مسئله اتفاق نظر دارند که"هیچ قصه ای را بدون زمان نمی توان نوشت".
شعر حالتی ساکن و ثابت دارد،قصه همیشه دینامیک و متحرک است.
قصه الگویی دارد که بر اساس جهان بینی نویسنده و برداشت او از وقایع خاص زندگی و دید نویسنده درباره زمان سرچشمه می گیرد.از این نظر می توان گفت دنیای داستایوفسکی،هم دنیای ذهن اوست و هم دنیای مسکوی قرن نوزدهم،دنیای دیکنز هم دنیای ذهن خود اوست و هم دنیای لندن قرن نوزدهم.


فصل اول:

نویسنده نشان می دهد و با نشان دادن وقوف می دهد و با نشان دادن شعور می دهد.
بزرگترین خیانت ها،خیانت به خود و خیانت به واقعیت خویشتن است.
هر کس به ضعف و قدرت و شرف و بی شرفی خود_اگرنه در پیش دیگران_پیش خود لااقل اعتراف می کند و اگر دیگر این قدر هم صمیمیت نداشته باشد،باید جامه دلقکان بپوشد و از این راه امرار معاش کند و یا در زباله دانی به نام برج عاج خلوت گزیند و لب نجنباند که ممکن است سرش به باد رود،و اگر لب جنباند از پس تنه و پیش تنه و پایین تنه صحبت کند که جهان بینی این قبیل مخنثان هنری به همین تنه ها پایان می یابد.
قصه نویس اگر ما را شناخته و نشان داده،ما هنوز او را نشناخته و نشناسانده ایم و برای آنکه او را بشناسیم،باید به شکل ساختمانی هنر او،ظرفیت ها،کمبودها و موفقیت های مناسب آن پی ببریم و نشان دهیم که تا چه حدودی می توان از این قالب هنری برای نشان دادن جلوه های رنگین زندگی استفاده کرد و تا چه حد می توان دنیای عصر حاضر را در قالب کلامی این نوع از انواع مختلف هنرهای ادبی ریخت.
من ذاتا هم در شعر و هم در نثر،یک قصه گو،یک قصه نویس هستم،و مدام،هم موقعی که تنها هستم و هم موقعی که با دیگران،درحال تعریف کردن یک قصه هستم.
فصل دوم:
ویژگی قصه نویس حرفه ای:
اولا قصه نوشتن حرفه ای است بریده و دوخته بر قامت او
ثانیا قصه در حالت و موقعیتی که او آن را تعریف می کند،طبیعی ترین حالت و موقعیت خود را دارد.
ثالثا اشخاص داستان جز در وضعی که او تصویر کرده،قابل تصور نباشند.
رابعا اعمال و افکار و عواطف اشخاص داستان جز در جهتی که او بدان ها داده است،نباید حرکت بکنند و اگر جهت دیگری برای آنها در ذهن خواننده تشخیص داده شود،غیر طبیعی و بیهوده و بی مصرف به نظر آید.
خامسا قصه کشش داشته باشد.
و بالاخره قصه نویس حرفه ای کسی است که معرفت خود را از زندگی درچارچوب طرح و توطئه و الگویی چنان قابل لمس و طبیعی می ریزد که خواننده را به ماهیت زندگی خود و محیطش وقوف دهد.
قصه نویس حرفه ای غیر شخصی و اجتماعی و عینی است.
قصه نویس غیر حرفه ای(که حرفه اش جز قصه نویسی نیست و من فقط جهت روشن کردن جهتش در برابر حرفه ای"غیرحرفه ای"نامیده ام)منزوی و گوشه گیر و غیر اجتماعی است،خودمرکز است در حالی که قصه نویس حرفه ای به دور همه می چرخد.غیر حرفه ای مجرد و ثابت و ذهنی است در حالی که حرفه ای سیار و عینی است حتی اگر سیلان تخیل فردی قصه نویس غیر حرفه ای را نداشته باشد.
قصه نویس حرفه ای قرار دادی است.فرمول این قرارداد:
شخص در اجتماع-->شخصیت در داستان-->شخصیت در ذهن خواننده
قصه نویس حرفه ای اجتماعی است حتی اگر برداشتش مجرد و انتزاعی باشد،قصه نویس غیر حرفه ای غیر اجتماعی است حتی اگر داستانش در اجتماع بگذرد.   

فصل سوم:
قصه به شکل امروزی آن،در دوران تاریخ نسبتا راکد نمی توانست به وجود بیاید.
تاریخ راکد،تاریخی است که در آن تغییر در سطح های بالای اجتماع صورت می گیرد،فردی جانشین فرد دیگری می شود ولی در این جانشین شدن،هیچ نوع اتفاق بزرگ و تغییر و تحول اجتماعی صورت نمی گیرد،به دلیل اینکه اجتماع از مردم ساخته شده است و نه از چند فرد.
اصولا بهتر است داستان قبل از قرن هیجدهم در اروپا(به استثنای رابله و سروانتس)و داستان قبل از دوران مشروطیت را در ایران"حکایت"بنامیم تا قصه.
حکایت از پرواز تا حدی بی دلیل تخیل و البته بیشتر خیالبافی،سرچشمه گرفته است و خواننده در وجود قهرمان،هویت مشابه خود را نمی یابد.
"رئالیسم"یعنی ارتباط پیدا کردن با زندگی واقعی و به همین دلیل قصه های هزار و یک شب و یا حکایت امیرارسلان در مورد قهرمانان اغراق شده،قصه به معنای امروزی نیستند.
در قصه نویسی قرن هجده و به بعد نمی توان به مطلق زمان و مکان و مطلق نیکی و بدی اندیشید،چرا که انسان و حالاتش در برابر زمان و مکان جهت می گیرند و نقص و کمال ناشی از جدال های درونی را نشان می دهند.
"رمانس"یا"حکایت افسانه وار"داستانی شاعرانه و خیالی و تغزلی و یا حماسی است که نه اتفاق افتاده و نه احتمال اتفاق افتادنش هست.به دلیل آنکه هیچ نوع دلیل عمیق عاطفی و فکری،خودآگاه و نا خودآگاه بر آن حکومت نمی کند.در حالی که قصه رئالیستی قصه ای است  که واقعیت را در موقعیتی قرار می دهد که علت و معلول بر اعمال و حرکات و حوادث و موجودیت اشخاص قصه حکمفرمایی کنند.
قصه رئالیستی را در آغاز طبقه متوسط که تجربه تجارت و عینیت زندگی،واقع بینش کرده بود،به وجود آورد و قصه رئالیستی و حتی طبقه بورژوای قرن هجدهم در برابر فئودالیسم،عوامل مثبتی بودند.ولی بعد طبقه بورژوا به صورت  کاپیتالیسم در آمد و فشارش را هر روز،پیش از پیش بر روی طبقه کارگر،تحمیل کرد و فاصله کارگر و کارفرما آن قدر زیاد شد که فقط قابل مقایسه با فشار فئودالیست ها بر روی دهقانان بود.
به همین دلیل،اگر قصه قرن هجدهم (بیشتر در انگلستان)،قصه عصیان بورژوازی علیه فئودالیسم و تثبیت شدن طبقه متوسط است در تمام شئون اجتماعی،قصه قرن نوزدهم،قصه عصیان علیه بورژوازی است؛بورژوازی که دنیا را به سوی کاپیتالیسم صنعتی کشانید.و این البته نشان می دهد که تاریخ تا چه حد در پیدایش و تکوین قصه نویسی موثر افتاده است.

فصل چهارم:
سه بعد زمان،مکان و علیت در قصه به معنای امروزی آن دیده می شوند،بعد چهارم"زبان"است.
تاریخ قصه نویسی در ایران تاریخ انقلاب در زبان نیز هست،زبانی که پس از مشروطیت به سوی نحوه گفتار مردم عادی آمده است و خود را از معانی بیان پرتکلف و تعقیدهای بیهوده لفظی نوعی"زبان مجلسی" نه اجتماعی،رهایی داده است و البته نمونه های کامل این نوع برداشت زبانی را در دهخدا،هدایت،چوبک و آل احمد به طور مشخص می توانیم دید.
والترآلن:"مصالح زندگی  مثل اسباب بازی های بچه است که هر نویسنده ای (هر بچه ای)به نوعی آن ها را کنار هم می چیند "
هنر ترسیم و تجسم است.

در حکایت جدال ها همه جسمانی هستند،به جای آنکه عاطفی و ذهنی باشند اغلب قهرمان ها و آدم های حکایت ها"درون"ندارند.
در حکایت هیچ چیز جز به جز و به صورت عینی و دقیق توصیف نگردیده است و تمام نویسندگان آن ها از یک حالت گریز از مرکز شروع به تشریح و توصیف داستان ها کرده اند.اما تاریخ با حقایق جز به جز سرو کار دارد.با این وجود فرقش با قصه چیست؟
نخست.مورخ یک خبرنگار است تا سازنده شخصیت.مورخ آفریننده نیست.
دوم.تاریخ با ظاهر حوادث سرو کار دارد نه با باطن آن ها.به دلیل آنکه مورخ قاضی روحیات قهرمانان و مشاهیر تاریخی نیست،بلکه گزارش کننده و علت جوی همه حوادث است که بر سر آنها آمده است.
قصه با طبیعت درونی انسان سرو کار دارد و فقط وجود "انسان"بر آن حکومت می کند.
تاریخ برونگرا و قصه نسبت به تاریخ درونگراست.
تاریخ از حکایت واقعی تر
ولی قصه واقعی تر از تاریخ است.
فصل پنجم:
اغلب اصطلاحاتی که درباره قصه به کار برده می شود،مربوط به تراژدی است و این اصطلاحات قرن ها پیش_یعنی قبل از آنکه قصه به معنای امروزی به وجود بیاید_وجود داشت  و به وسیله اغلب منتقدان شاعران و نمایشنامه نویس ها به کار برده می شد.