ریشه های تاریخ و ادبیات از یک نظر یکی است.سلف هر دو،اسطوره و الگوهای اساطیری است؛منتها ادبیات،پس از انشعاب از اسطوره با حفظ منطق اسطوره سازی راهی جدا از اساطیر در پیش گرفت و تاریخ پس از پیدایش،بلافاصله الگوهای اساطیری را از اسطوره به عاریه گرفت و در ساختمان اجتماعی و حکومتی شکلی ابدی بدان ها داد.ساختمان و سازمان اداری"المپ"،جایگاه خدایان،اگر از یک سو با تصور انسان مذهبی از سازمان اداری عرش خداوندی و ملائکه مقرب پهلو می زند،از سوی دیگر با سازمان های حکومتی تاریخ همسایگی دارد.
استاندال گفته است:"شرط مورخ بودن آن است که انسان،قدرت آفریدن نداشته باشد"ولی قصه نویس به عنوان آفریننده زندگی،دست در مسیر حوادث می برد و با قدرت تخیل هرگونه تغییری را که لازم دید،می دهد و نظام هنری را جانشین آشفتگی زندگی می سازد.
وسایل و تدبیری که قصه نویس در اختیار دارد،به او این اجازه را می دهند تا در دورانی که مورخ و ژورنالیست،به عللی سکوت اختیار کرده اند،از خود مسئولیت نشان دهد.